Select Language کابوس
کلبه محبت

 

با دلهرهء حاصل از یک کابوس از خواب برخواستم

بدنم خیس عرق شده بود...

نفسم تنگی می کرد...

مدهوش و متحیر بودم...

برای یک لحظه نمیدانستم که هستم...کجا هستم...

فقط تصویر تو در پهنهء ضمیرم گسترده بود...

به سختی درب یخچال را باز کردم ...

بطری آب را روی صورت و سینه ام آهسته خالی کردم...

شک حاصل از خنکای آب فکرم را متمرکز کرد...

ملحفه خیس شده بود و من حیران وسرگردان...

میخ کوب شده بودم...روی تخت...

نیم نشسته...چهارزانو...

پس از لحظه ایی به خود آمدم...

برخواستم تا روزم را شروع کنم...

درحالی که در دل دعا میکردم...

" سلامت باشی؛ و شاد..."

فکر مرا نکن من خوبِ خوبم باور کن

فقط تو خوب باش...

21جولای 2014 خانه سفید- نیوجرسی6:11

 

 




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







چت تلگرام