Select Language ♥♥♥♥♥سرزمين عشق ومحبتƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ MY&YOU ♥♥♥♥♥
کلبه محبت

خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم . . .

گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم !

هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد !

خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ،

 عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !

خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی

 قلبها را میشکنند و خیانت میکنند !

خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد ؟

خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق آمده ؟!

میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟ میخواهی با صدای بلند گریه کنم

 تا بشنوی درد این دل تنهای مرا ؟

خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ،

چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا ، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند ؟

خدایا میشنوی حرفهای مرا ، درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟!

چرا سکوت ؟ چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور ؟!

خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ،

 تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ،

مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده

 و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده

خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،

هوای عاشقان را داشته باش . . .


با یه قامت شکسته، با نگاهی مات و خسته، سرشو برده تو شونش،

 یه نفر تنها نشسته، توی تنهاییش یه درده، جای پای قلبی سرده،

 گل سرخی بوده اما،  دیگه پژمرده و زرده، فارغ از دیروز و

 فرداش، غرقه تو دریای درداش، حسرتش یه عشق نابه،

 که وفا کنه به عهداش 
  
  
  
  

 


  
 
امشب هیچی نمیخواهم نه آغوشت را نه نوازش عاشقانه ات را

 نه بوسه های شیرینت را،  فقط بیا میخواهم تا سحر به چشمان

 زیبایت خیره بمانم همین کافی ست برای آرامش قلب بی قرارم،

 تو فقط بیا
 
 
 
 


 


 
عاشق خیره شدن توو چشمای توام، عاشق حس کردن عطر موهای توام،

 
 توی این دیوونگی من خودم پای توام، من تو دنیای توام محو چشمای توام
 
 
 
 
 
 
 
 


  
  
 
محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام


 برایت به زمین بکوبم، احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن


فقیر بودی، خیلی فقیر
 
 
 

 


  


 
ای آسمان به سوز دل من گواه باش ، كز دست غم به كوه و بیابان گریختم‎


 ‎داری خبر كه شب همه شب دور از آن نگاه ، مانند شمع سوختم و اشك ریختم؟
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند ، ولی حیف که من زاده ی امروزم ،


 خدایا جهنمت فرداست ، پس چرا امروز می سوزم ؟
 
 
 
 
 
 
 
دستهایم را محکمتر فشار بده نازنینم . . .

اینجا خیلی ها سر جدایی تو و من شرط بسته اند . . .
 
 
 
 
 
 

 


  
 

از بس خوابت را دیده ام دیگر نمیگویم خوابم می آید . . .


میگویم یارم می آید . . .


وعده ما همان رویای همیشگی . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد  میشود که دنیا با تمام وسعتش

 برایم تنگ میشود . . . دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من

 که رسید از حرکت ایستاد . . . دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید

 
دلتنگ خودم . . .


دلتنگ تو لعنتی . . .
 
 
 
 
 
 

 

 


  
 


دست بر دلم نگذار . . .


میسوزی . . .


داغ خیلی چیزها بر دلم مانده . . .
 
 
 
 
 
 

 


 
تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

 تنـــهایی ...
 
 
 
 
 
 
 
 


 
دارم از تو حرف میزنم . . .اما روحت هم از نوشته هایم خبر ندارد

 

ایرادی ندارد . . .یاد تو به نوشته هایم رنگ میدهد . . .


شاید دیگری بخواند و آرام گیرد ذهن پریشانش . . .
 
 
 
 
 
 
 


  
 
هرگز به دیگران اجازه نده قلم تو را در دست گیرند ...

دفتر سرنوشتت را ورق بزنند... 


 خاطراتت رو پاک کننن و در پایان بنویسند . . .قسمت نبود . . .
 
 
 
 
 
 
 


 
اينروزها همه آدمها درد دارند


درد پول, درد عشق, درد تنهائي ...


اينروزها چقدر يادمان مي رود زندگي کنيم
 
 
 
 
 
 

 

 


 
کـاش هر روز جـمعه بـود


آن وقـت می تـوانستـم


دلتـنگی هایـم را


بـر گردن غـروبـش بیـانـدازم ....
 
 
 
 
 
 

 


  
  
 
من عاشقانه هایم را

روی همین دیوار مجازی می نویسم !

از لج تـو . . .

از لج خـودم . . .

که حاضر نبودیم یک بار

این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
 
 
 


  
  
  
  
  
 
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...

همین که دستت رو آروم بگیره.....

یه فشار کوچیک بده.....

این یعنی من هستم تا آخرش.....


همین کافیه....!
 
 
 
 
 
 
 


 
آب رفتند چشمانم از بس که شستم و همچنان نبودنت را میبینم. .


پس چه میگفتی سهراب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
 
 
 
 
 


  
 
دلم واسه روزایی تنگ شده که هیچکی رو دوس نداشتم ...


چه خوب بود اون بی خیالی ها
 
 
 
 
 
 
 


 
پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها...

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،

حالم خوب است...

اما گذشته ام درد میکند!!
 
 
 
 
 
 


  
  
 
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای . . .

این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهنت عبور کند...

 
صحبت از فراموشی نیست . . .صحبت از لیاقت است
 
 
 
 
 
 

 

 

 


 
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﻮﺍﺷﮑﻲ ﻫﺎ ﻣﺎﻥ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ !!!


ﻳﻮﺍﺷﮑﻲ


ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺷﺒﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ!!


ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﻱ ﭘﺸﺖ ﮔﻮﺷﻲ!!


ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺁﻫﺴﺘﻪ


ﮔﻔﺘﻦ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ !!"
 
 
 
 
 
 
 
 


تمام این شبها یکی یکی گوسفند های شهرم را شمردم . .

جای من بودی تو هم خوابت نمیبرد . . .


اگر با هر گوسفند چهار گرگ میشمردی. . .!!!

 
 
 
 


  
  
  
  
 
اینروزها تنم اغوش گرمی میخواهد با طعم عشق نه هوس . . .
لبانم خیسی لبانی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت . . .
موهایم نواز دستهایی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز . . .
تنی را میخواهم که روحم را ارضا کند نه تنم را . . .

دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....

نه برای اينکه آنهايی که رفتند را باز گردانم ؛

برای اينکه نگذارم بيايند !!!

دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم .
در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگها را از لابلای صفحات پاییزی می شنوم

و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند .
کم کم به این باور می رسم که سرنوشت ، نثر ساده ایست از حسرت و اشک

 که حرفی برای گفتن ندارد .
به صفحات بهاری با تو بودن می رسم . بنفشه هایی که از بالای واژه ها سر می زنند

 و چشمان تو را بهانه کرده اند .

دنیای من شبیه پنجره ای رو به غم است و زندگی ام آهی است

 که از قلب شکسته ام سر بر آورده است.این دنیا،این دوزخ بزرگ

 که من در آن نهفته ام یک تکه از تمام غمهای عالم است

 و زندگی برای من غروبی است که طلوع ندارد.


اگه یه روز یکی با همه ی قلبش دوست داشت
حواست باشه
تو خاص نیستی
اونه که آدم کمیابیه و در حال انقراض
مواظبش باش . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نمى دانم چه رابطه ایست ؟
بین نبودنت با رنگ ها
دلتنگ تو که میشوم
زندگى ام سیاه مى شود !
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند
و من رگ غیرتم باد !
عجب
نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی
زندگی ام دگر “پا” نگرفت !
 
 
 
 
 
 
غیر از “مرگ”
چیز دیگری جدایمان نمی کند
این قرار ِ اول من و تو بود
بعد ، ما “جدا” شدیم
“مرگ” “دیر” کرده بود . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !
 
 
 
 
هرگز تمامت را برای کسی رو نکن
بگذار کمی دست نیافتنی باشی
آدمها تمامت که کنند، “رهـــــایت” می کنند . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
ﺁﻧﻬﺎﮐﻪ ﮔﻔﺘـــــــــــﻪ ﺍﻧﺪ : “ﺩﻭﺭﻱ ﻭ ﺩﻭﺳــــﺘﻲ”
ﻳﺎﻃﻌــــﻢ ﺩﻭﺳـــــﺘﻲ ﻧﭽﺸﻴـــﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻳﺎ ﺩﺭﺩﺩﻭﺭﻱ ﻧﮑــــــﺸﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ . . .
 
 
 
 
 
 
 
خدا را چه دیدی ؟
یک روز بیشتر
” ساعتی ” ” لحظه ای ” با من بمان
شاید خنده ای پشت لب هایت
قطره ای پشت پلک هایت جا مانده باشد . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
در سرم تویی
در چشمم تویی
در قلبم تو
من ، عکس دسته جمعی توام . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
لا به لای ساز نفسهایت ، پنهان می شوم
اشک می شوم ! تا بمانم … تا نرانی مرا …!
من ” آه ” می کشم و تو ” انگ ” می زنی!
و این غم انگیز ترین ” آهنگ ” دنیاست…!
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
شما بگویید ، حتی اگر نشنوند . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
همه بهانه هایم از نبودن توست
اگر باشی…
اگرباشی..
از هزار و یک بلاهم بهانه نمی گیرم . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم ، یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟
 
 
 
 
 
 
 
 
نه قرص و نه شربت و دوا، هیچ کدام
تاثیر ندارند به مانند ” سلام ”
برگرد که بی تو نفسم می گیرد
اکسیژنِ بی عطر ِ تو، سمّ است برام . . .

 
 
 
 
 
 
 
 
 
گریه کار کمی است برای توصیف نداشتنت
دارم به رفتار پرشکوهی شبیه به مرگ فکر میکنم . . .
 

عشق را آب حیات میدانم / هر قطره اش را عمر جاودان میدانم
بی قطره قطره های آن ، بر خودم / مرگ را میهمان میدانم

 

 

 

 

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم

یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم

 

 

 

 

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم  / فقط به تو خیره شدم ،

 من از تو هم ساده ترم ،تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام /

ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام

 

 

 

 

 

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ،

 قلب من آراسته، زردی روی مرا ، نیک تماشا نما /

شمع وجود من از دوری تو کاسته

 

 

 

 

 

 

دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید

 دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید

دل من گرچه شکسته ، گوهری ناب شده

 عشق در قلب تو آن تحفه ی نایاب شده .

 

 

 

 

 

 

خواب دیدم که دلم بند تو بود

خواب من تعبیر لبخند تو بود

تو به سان گل شدی اوج شکوه

 نبض من ، در ساقه آوند تو بود

 

 

 

ای که در دنیای من پیدا و ناپیدا شدی

 چشمهای روشنم را عاشق و شیدا شدی

ای تو با رخش نگاهت بر دل من تاخته

این دل من ، رو بروی تو خودش را باخته

 

 

 

 

ای ثانیه ها مرا تب آلود کنید

 سرتاسر خانه را پر از عود کنید

 چشمان حسود کور ، عاشق شده ام

 اسفند برای دل من دود کنید

 

 

 

یعنی گلی که بر سر شاخه ببویمت؟

یا آن شراب نابی و باید بنوشمت؟

اصلاً چه حرفهای مفت که در شعر می زنند!

باید تو را بغل نموده و محکم ببوسمت!

 

 

 

 

 

شب قراریست که ستاره ها برای بوسیدن ماه می گذارند

و چه زیباست شرم زمین که خودش را به خواب می زند . . .

 

 

 

 

 

همیشه از فاصله ها گله میکنیم شاید یادمان رفته که

در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات کمی فاصله هم لازم بود!

 

 

 

 

دیدی همان یک مشت دانه ی احساسی که پاشیدی

چه طور خیال پرواز را از سر این پرنده پراند؟!

 

 

 

 

 

در این زندان تنهایی ، به هر سو هرکجا هستم

از این بابت دلم شاد است که گاهی میکنی یادم . . .

 

 

 

 

 

لاله ی داغ دیده را مانم / اشک از رخ چکیده را مانم

دست تقدیر از تو دورم کرد / گل از شاخه چیده را مانم . . .

 

 

 

 

یاد بادا که دلم مشتاق دیدار تو بود / روز و شب در طلب و هر لحظه بیدار تو بود

دیدگانم را چه دانی که دگر سویی نیست / به فدایت ، که آن هم گرفتار تو بود . . .

 

 

 

 

بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم / گیرم بخرندم ، به کسی کار ندارم

گر در هر دو جهانم نپسندد تو پسندی / من در دو جهان غیر شما یار ندارم . . .

 

 

 

 

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست ؟

من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست ؟

از تو هم دل کندم و هرگز نپرسیدم ز خویش

چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست . . . ؟

 

 

 

 

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

 که در این وصف زبان دگری گویا نیست .

 

 

 

 

عشق گلی است که اگر آن را به قصد تجزیه و تحلیل پرپر کنید

هرگز قادر نخواهید بود که آن را دوباره جمع کنید  . . .

 

 

 

دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم

هنوز دلم چشم به راه است ، مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ،

چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟

رفتم از شهرت، تو را شيدا کنم اما نشد

در دلت طوفان غم بر پا کنم اما نشد

ديدم از چشمت به جای اشک باران می چکد

خواستم با ناله ات سودا کنم اما نشد

رفتی و اين بار هم ميل دلت با ما نبود

خواستم پشت سرت غوغا کنم اما نشد

بعد تو حتی زمين هم عاجزانه می گريست

خواستم تقدير را رسوا کنم اما نشد

گفتم اين جرم است خاموشی؛ فراموشی؛ سکوت

خواستم تا با خدا دعوا کنم اما نشد

باز هم روی غزل دلگير عادتهای توست

خواستم بغض دلم را وا کنم اما نشد

تا به حال اینجا را ندیده بودم ،
دنیاییست شبیه آرزوها، رویاییست مثل آن روزها
روزهایی که من بودم و تنهایی ، همیشه فکر میکردم دیگر تا ابد من و دلم تنهاییم
عشق تومرا به چه حالی انداخته ،این نوا،همان نواییست که عشق برای ما نواخته
روزها میگذشت و عاشق نمیشدم ، همه رفتند و آمدند و من اسیر این و آن نمیشدم
اما…..آن روزی که تو آمدی …
چه کردی با من، که اینک حال من اینگونه است ،

 دل من بی قرار یک لحظه در کنار تو بودن است
چه کردی با دل من که اینک هوای دلم ، هوای دلتنگیست ،

 کار هر روز و هر شب من بی قراریست
یک لحظه به بی تو بودن فکر کنم عاقبتش گریه و زاریست
بدجور مرا به رویاها برده ای ، مرا از این رویا بیدار نکن ،

حالا که عاشقم کردی، مرا دوباره با تنهایی آشنا نکن
قدم گذاشته ام در دنیایی دیگر ،این تنها ،

عشق تو است که توانسته قلب مرا دربرگیرد
تویی که توانستی مرا دیوانه ی چشمهای زیبایت کنی
تویی که توانستی مرا ، این دل تنهای مرا ، این دستهای خالی مرا ،

 وجود سرد و اتاق تاریک مرا پر از نیاز کنی ، آمدی و دلم را عاشق کردی

 و دستهایم را با دستهای گرمت پر کردی و به آغوشم آمدی و با حضورت

همه جا را پر از عشق و محبت کردی
نمیدانم چه بگویم ، تنها آرزوی من در این لحظات این شده که تو را ببوسم ،

 تا با تو بودن را باور کنم و از اینکه تو را دارم روز و شب خدا رو شکر کنم
عشق تو مرا به کجا برده، یعنی این دل من است که به انتظار تو

 ساعتهاست که چشم به آن دور دستها انداخته!
گاهی وقتها میرسد که باور ندارم بیدارم، یا فکر میکنم دیوانه شده ام

 یا حس میکنم که خوابم! ببین عشق تو مرا به کجا آورده ، این حال من نیست

 که اینک خیره به عکسهای توام، منتظر یک لحظه شنیدن صدای توام ،

 به انتظار فردا و یک بار دیگر نگاه به چشمهای زیبای توام،


ببین عشق تو مرا به چه روزی انداخته

دلم برایت تنگ شده است

دلم برای دیدن چشم های قشنگت تنگ شده است!

دلتنگی هایم همیشگیست!

اشکهای روی گونه ام تمام نشدنیست!

حالا دیگر حتی گرفتن دستهایت یکی از آرزوهای من است!

در آغوش گرفتنت رویای شیرین من است!

رویایی  که در سر دارم قشنگ ترین صحنه زندگی من است!

تو نمیدانی  که آنچه در دل دارم درد چند ساله ی من است!

تو نمی دانی که بودنت بهانه ای برای بودن من است!

پس بدان و بمان با منی که بی تو ،حتی یک لحظه نیز نمی توانم بی تو

بودن را تحمل کنم! آن زمان که عاشق شدم ،

آن لحظه که تو به قلبم آمدی قلبم تا ابد مال تو شد

و نفس کشیدنم  به شرط بودن تو  شد!

آری حالا که تو هستی،دلتنگی نیز با من است،

سخت است دور از تو بودن تحمل این درد کار من است،

هر لحظه که نفس میکشم ،عاشق تر می شوم هر چه با تو می مانم تشنه تر می شوم!

تشنه گرفتن دستهای گرمت،تشنه ی بوسیدن گونه ی مهربانت!

دلم برایت تنگ شده عزیزم،دلم تنها تو را میخواد عزیزم...

 

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به همه . سه مدت نبودم . یعنی یکی دوسالی میشه . ولی با حال خوووووب و توووووووووووووووووووووپ اومدم دیگم پست غمگین ندارییییییییییییییییییییییییییییییم

 

میـــگن کسایی که مشـــــــــــــــــــــــــــروب میخورن میرن جــهـنم !!!
جهنـــــــمی که آدم هاش مســــــــــــــــــــــت باشن ،
از دنیـــــــایی که آدماش پســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــت باشن خیــــــــلی بهتره..!!!!!

 

 



تعداد صفحات : 65

چت تلگرام